پلاک سیزدهم

جایی برای گفتن دلتنگی ها

پلاک سیزدهم

جایی برای گفتن دلتنگی ها

دفتر شعر (20)

ز گهواره تا گور ، غم بود و درد

شروعی به گرمی و پایان سرد

حضوری به دنیا که واجب نبود

ز گهواره تا گور ، جالب نبود

دل نوشته (40)

می دونم تصمیمی که گرفتم درسته ، ولی کاش تصمیم درست این نبود .....


زن ، زندگی ، آزادی

روسریتو در بیار ، موهاتو باز باز باز کن

عشق من نترس ، بخند ، به گریه اعتراض کن

روسریتو در بیار ، هوا رو صاف صاف صاف کن

عشق من نترس ، برقص ، به بوسه اعتراف کن

دل نوشته (39)

امیدوارم زندگی شما رو به «بی تفاوت بودن» نرسونه

و از جمله «دیگه ذوقش رو ندارم» هیچ وقت استفاده نکنید


دفتر خاطرات من (6)

+ دو هفته پیش شرکت چهارتا چرخ دنده میخواست. سفارش دادم به تراشکاری که بسازه ، وقتی آماده شد ، مسئول فنی شرکت چرخ دنده ها رو تایید نکرد و گفت خوب ساخته نشده. قرار شد چرخ دنده ها رو مرجوع کنم و دوباره به یک تراشکاری دیگه سفارش ساخت بدم که بنا به مشکلاتی که درگیرش بودم ، دنبال انجامش نرفتم.

تا اینکه دو روز پیش پیگیر چرخ دنده ها شدند. منم همون چرخ دنده های قبلی رو به اسم چرخ دنده جدید تحویل شون دادم.

و در کمال تعجب ، جناب آقای مسئول فنی ، این چرخ دنده ها رو تایید کرد و الان روی دستگاه بسته شده و داره کار میکنه.



+ موتور کولر انبار رو باز کردم بردم پیش تعمیرکار ، الان چهار روزه مغازه اش تعطیله ، تلفن رو هم جواب نمی ده. حالا بیا به شرکت ثابت کن که طرف یهو از فردای روزی که من موتور کولر رو بردم پیشش ناپدید شده.


+ نشستم توی تاکسی گفتم میرم فلان هتل. گفت هتلش میری یا رستورانش؟ گفتم مگه رستورانش داخل خود هتل نیست؟ گفت آره  :|


+ دیشب تو ماشین با پوریا داشتیم می رفتیم یهو دیدیم وسط خیابون یه پیرزن داره دست تکون میده که منو تا اول فلان خیابون ببرید.تا ترمز کنم چند متری دور شدیم ، دیدیم پیرزنه همونطور کنار خیابون واستاده و نگاه مون میکنه. صداش زدیم که مادر جان تشریف بیارید می رسونیم تون ، هیچ عکس العملی نشون نمیداد فقط نگاه می کرد. گفتم شاید گوش هاش ضعیفه و صدامون رو نمیشنوه. دنده عقب گرفتم رفتیم جلوش دوباره گفتیم تشریف بیارید می رسونیم تون. گفت خیلی رفتی جلو من دختر چهارده ساله نیستم که بدوم بیام تا اونجا. آخر سر هم سوار نشد.