پلاک سیزدهم

جایی برای گفتن دلتنگی ها

پلاک سیزدهم

جایی برای گفتن دلتنگی ها

دفتر شعر (28)

شاهین نجفی میگه :


حالم این روزا خال خوبی نیست ، مثل حال عقاب بی پرواز

شکل حال ژکوند بی لبخند ، مثل احوال تار بی شهناز


دود میشه کلمبیا هر روز ، بین نخ های پاکت کِنتَم

سقط میشه ترانه ای هر شب ، توی گیلاس سبز اَبسنتم


من سفر کردم از ترانه شدن ، کوچ کردم به سرزمین سکوت

با گذرنامه ای که رو جلدش ، جای ایران نوشته بود لی لی پوت


جَک رو با لوبیای سحر آمیز ، کاشتن توی خاک ناباور

پیچک سبزشون به ابرا رسید ، تا چه غولی پایین بیاد آخر


شعبده بازی تو لباس سفید ، دلقکی با کلاه شیپوری

یه رابین هود سر به راه شده ، یه گوریلِ بنفشِ انگوری



دفتر شعر (27)

احمد شاملو میگه :


به جستجوی تو

بر درگاه کوه می گریم

در آستانه ی دریا و علف


به جستجوی تو

در معبر بادها می گریم

در چهار راه فصول

در چارچوب شکسته ی پنجره ای

که آسمانِ ابر آلوده را قابی کهنه می گیرد.


به انتظارِ تصویرِ تو

این دفترِ خالی

تا چند

تا چند

ورق خواهد خورد؟



دل نوشته (49)

واهه آرمن میگه :


تا روزی که بود

دست هایش بوی گل سرخ می داد

از روزی که رفت

گل های سرخ

بوی دست های او را می دهند.

دل نوشته (50)

برتولت برشت میگه :


می خواهم با کسی بروم

با کسی که دوستش دارم

نمیخواهم بهای همراهی را

با حساب و کتاب بسنجم

یا در اندیشه خوب و بدش باشم

نمی خواهم بدانم

که دوستم دارد یا نه

می خواهم بروم

با کسی که

دوستش دارم...

دفتر شعر (26)

یغما گلرویی میگه :


یک روز ، بلکه پنجاه سال دیگر

موهای نوه ات را نوازش می کنی

در ایوان پاییز

و به شعرهای شاعری می اندیشی که در جوانی عاشق تو بود

شاعری که اگر زنده بود

هنوز هم می توانست

موهای سپیدت را

به نخستین برف زمستان تشبیه کند

و در چین دور چشمانت

حروف مقدس نقر شده بر کتیبه های کهن را بیابد

یک  روز

بلکه پنجاه سال دیگر

ترانه من را از رادیو خواهی شنید

در برنامه ی «مروری بر ترانه های کهن» شاید

و بار دیگر به یاد خواهی آورد سطرهایی را

که به صله ی یگ لبخند تو نوشته شده اند

تو مرا به یاد خواهی آورد بدون شک

و این شعر در آن روز

تازه ترین شعرم برای تو خواهد بود.