پلاک سیزدهم

جایی برای گفتن دلتنگی ها

پلاک سیزدهم

جایی برای گفتن دلتنگی ها

دفتر شعر (27)

احمد شاملو میگه :


به جستجوی تو

بر درگاه کوه می گریم

در آستانه ی دریا و علف


به جستجوی تو

در معبر بادها می گریم

در چهار راه فصول

در چارچوب شکسته ی پنجره ای

که آسمانِ ابر آلوده را قابی کهنه می گیرد.


به انتظارِ تصویرِ تو

این دفترِ خالی

تا چند

تا چند

ورق خواهد خورد؟



دل نوشته (48)

احمد شاملو میگه :


اشک رازیست

لبخند رازیست

عشق رازیست

اشک آن شب لبخند عشقم بود.


قصه نیستم که بگویی

نغمه نیستم که بخوانی

صدا نیستم که بشنوی

یا چیزی چنان که ببینی

یا چیزی چنان که بشنوی

یا چیزی چنان که بدانی

من درد مشترکم ، مرا فریاد کن


درخت با جنگل سخن می گوید

علف با صحرا

ستاره با کهکشان

و من با تو سخن می گویم

نامت را به من بگو

دستت را به من بده

حرفت را به من بگو

قلبت را به من بده