پلاک سیزدهم

جایی برای گفتن دلتنگی ها

پلاک سیزدهم

جایی برای گفتن دلتنگی ها

دفتر شعر (26)

یغما گلرویی میگه :


یک روز ، بلکه پنجاه سال دیگر

موهای نوه ات را نوازش می کنی

در ایوان پاییز

و به شعرهای شاعری می اندیشی که در جوانی عاشق تو بود

شاعری که اگر زنده بود

هنوز هم می توانست

موهای سپیدت را

به نخستین برف زمستان تشبیه کند

و در چین دور چشمانت

حروف مقدس نقر شده بر کتیبه های کهن را بیابد

یک  روز

بلکه پنجاه سال دیگر

ترانه من را از رادیو خواهی شنید

در برنامه ی «مروری بر ترانه های کهن» شاید

و بار دیگر به یاد خواهی آورد سطرهایی را

که به صله ی یگ لبخند تو نوشته شده اند

تو مرا به یاد خواهی آورد بدون شک

و این شعر در آن روز

تازه ترین شعرم برای تو خواهد بود.

دل نوشته (48)

احمد شاملو میگه :


اشک رازیست

لبخند رازیست

عشق رازیست

اشک آن شب لبخند عشقم بود.


قصه نیستم که بگویی

نغمه نیستم که بخوانی

صدا نیستم که بشنوی

یا چیزی چنان که ببینی

یا چیزی چنان که بشنوی

یا چیزی چنان که بدانی

من درد مشترکم ، مرا فریاد کن


درخت با جنگل سخن می گوید

علف با صحرا

ستاره با کهکشان

و من با تو سخن می گویم

نامت را به من بگو

دستت را به من بده

حرفت را به من بگو

قلبت را به من بده


دل نوشته (47)

برتولت برشت میگه :

تو هیچ ضعفی نداشتی

من داشتم

من عاشق بودم...

دفتر شعر (25)

صائب تبریزی میگه :

گر قسمت ما باده و گر خون جگر بود

ما نوبت خود را گذراندیم و گذشتیم .....



دفتر شعر (24)

غنی کشمیری میگه :

شَرَفِ ذات به تَقلید نگردد حاصل

گاو و خر را نکند خوردن گندم ، آدم ...;