بعد از 120 سال لطفا مرا جایی حوالی ته کلاس درس دبیرستانم دفع کنید
جای آدم های با صفا
همان ها که شاید کمتر دکتر یا مهندس بشوند
اما گل های مهمی می زنند
مغازه شکلات فروشی باز می کنند
جگرکی ، دوچرخه سازی ، بهترین مدافع روی تور جهان یا قوی ترین مرد دنیا می شوند
یا پیک های موتوری خوش قول و باحال که 5 دقیقه ای آدم را از شر ترافیک نجات می دهند و به یک قرار مهم در آن سر شهر می رسانند
یا شاید فیلم ساز بشوند یا نقاش
ته کلاس جای آدم های باصفاست
همان ها که از هیچ مایه خنده می سازند
و یک عمر خاطره بامزه
از همان ها که هرجایی نمی شود تعریف شان کرد.
پوستشان کلفت است ، قبول
ولی زیر این پوست کلفت ، خونی در رگ دارند که تعریف معرفت است
تعریف غیرت
ته کلاس جای آن هایی است که معلم ها و سال های تحصیل از پس برملا کردنشان بر نمی آیند.
سیزده