پلاک سیزدهم

جایی برای گفتن دلتنگی ها

پلاک سیزدهم

جایی برای گفتن دلتنگی ها

دل نوشته (32)

کسی که می فهمه 

شما ناراحتید

و می ذاره با اون حال

روزتونو سپری کنید

هیچکس تون نیست ....

دل نوشته (31)

نمی دونم درک می کنید یا نه

ولی اینجوریم که یهو به خودم میام می بینم باز دارم برای چیزی که قبلا چند بار پذیرفتم و کنار اومدم باهاش ، غصه می خورم....



دفتر شعر (17)

هیشکی توی تاریخ قد ما خون دل نخورده

واسه ی یه ذره زندگی این همه نمرده


ته همه این غما ، باز ما سر بلندیم

یه روزی میاد که باهم دوباره بخندیم


بیا بنویسیم مثل درس ، مثل مشق

تو کتاب تاریخ فردا

بیا بنویسیم ما هنوز زنده ایم

زیر بار غم ها و دردا


بیا بنویسیم روزگار واسه این امیده

ولی ما می دونیم شب تار ، آخرش سپیده

جنگ و قهر و تحریم و ستم

این جهان پلشته

کی می دونه غیر از خودمون چی به ما گذشته


دفتر شعر (16)

ویران شده را حوصله منت معمار نباشد

ویرانه ما را بگذارید که ویرانه بماند


سیزده

دفتر خاطرات من (2)

نوشته بود :

« شکست عشقی سخته اما تا حالا شده با بهترین رفیقت بهم بزنی؟ »


حالا من میگم : « تا حالا شده توی موقعیتی قرار بگیری که با یک حرکت هم شکست عشقی بخوری هم رفاقتت با بهترین رفیقت بهم بخوره؟ »

وقتی عاشق خواهر رفیقت میشی اینجوری میشه.

اگه بگم بهش و جواب منفی باشه ، هم خودش رو از دست میدم هم رفیقم رو


سخته. هنوز بین دو راهی گفتن و نگفتن گیر کردم.

بدترین حس دنیاست

یه بار تصمیم میگیری کلا بی خیال بشی و میگیری فراموش کنی

یه ساعت بعد یه چیزی درونت میگه : بهش بگو


چه می شود کرد.

باید سعی کنم فراموشش کنم.

و این سخت ترین کاری هست که تا به امروز توی زندگیم تصمیم به انجامش گرفتم.


نصیحت امروز هم اینکه : هیچ وقت عاشق خواهر رفیق تون نشید.



ساکن پلاک سیزده