بعد از 120 سال لطفا مرا جایی حوالی ته کلاس درس دبیرستانم دفع کنید
جای آدم های با صفا
همان ها که شاید کمتر دکتر یا مهندس بشوند
اما گل های مهمی می زنند
مغازه شکلات فروشی باز می کنند
جگرکی ، دوچرخه سازی ، بهترین مدافع روی تور جهان یا قوی ترین مرد دنیا می شوند
یا پیک های موتوری خوش قول و باحال که 5 دقیقه ای آدم را از شر ترافیک نجات می دهند و به یک قرار مهم در آن سر شهر می رسانند
یا شاید فیلم ساز بشوند یا نقاش
ته کلاس جای آدم های باصفاست
همان ها که از هیچ مایه خنده می سازند
و یک عمر خاطره بامزه
از همان ها که هرجایی نمی شود تعریف شان کرد.
پوستشان کلفت است ، قبول
ولی زیر این پوست کلفت ، خونی در رگ دارند که تعریف معرفت است
تعریف غیرت
ته کلاس جای آن هایی است که معلم ها و سال های تحصیل از پس برملا کردنشان بر نمی آیند.
سیزده
نوشته بود :
» پول در بیار واسه پشتت دیوار بخر ، چون هیچکس واست تکیه گاه نمیشه «
خیلی درسته این جمله
خیلی
سیزده
توی باشگاه به کسی ماشالا میگن که وزنه سنگین تر میزنه ، نه صحیح تر
توی اجتماع کسی مورد احترامه که پول بیشتر در میاره ، نه حلال تر
توی محافل کسی مورد توجه هست که مدارک بالاتر داره ، نه سواد بیشتر
توی ادارات کسی ترفیع می گیره که پاچه خوار تره ، نه متشخص تر
پس نه به تعریف این اجتماع دل ببند نه از انتقادشون ناراحت شو
سیزده
از آدمیزاد بعید نیست که بگوید «خداحافظ»
اما بند بند وجودش «می خواهم بمانم» باشد....
سیزده
ولی من دلم میخواد
یه بار بخوام و بشه
همون موقعی که ذوقش رو دارم بشه
همون موقعی که منتظرشم بشه
نه دیگه وقتی که بی خیالش شدم
نه دیگه وقتی که حوصله اش رو ندارم ....
سیزده