پلاک سیزدهم

جایی برای گفتن دلتنگی ها

پلاک سیزدهم

جایی برای گفتن دلتنگی ها

دفتر شعر (24)

غنی کشمیری میگه :

شَرَفِ ذات به تَقلید نگردد حاصل

گاو و خر را نکند خوردن گندم ، آدم ...;



دفتر شعر (23)

ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام زما و نی نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبُد هیچ خلل

زین پس چو نباشیم همان خواهد بود

دفتر شعر (22)

با تو می توان در کیهان سفر کرد

از مرز رویاها گریخت

به کوه آرزوها رسید

با تو می توان ماند

با تو می توان جان داد

با تو می شود پرواز ، کار آسانی گردد

تا تو باشی دیگر دنیا جای تلخی نخواهد بود

دفتر شعر (21)

دیدی دلا شیدا شدی؟

مجنون بی لیلا شدی


گفتم دلم عاشق نشو

عاشق شدی ، رسوا شدی


گفتی که او دل داده است

دل را به مهتاب داده است


دیدی اگر دل داده بود

با او کسی جز ما نبود


این رسم عاشق کشتن است

دل کندن از جان و تن است


از دل بسوزی در غمش

تنها شدی با خاطرش


حرفی بزن چیزی بگو

از گرمی دستان او


حالا بسوز در هجر او

حالا بسوز در هجر او



دفتر شعر (20)

ز گهواره تا گور ، غم بود و درد

شروعی به گرمی و پایان سرد

حضوری به دنیا که واجب نبود

ز گهواره تا گور ، جالب نبود