پلاک سیزدهم

جایی برای گفتن دلتنگی ها

پلاک سیزدهم

جایی برای گفتن دلتنگی ها

دل نوشته (7)

زندگی مان شبیه صفحه گرامافونی است 

که موسیقی اش تمام شده 

و حالا خالی و بیهوده به دور خود می چرخد....



سیزده

دل نوشته (6)

بیا دیوونه بازی در بیاریم

بیا عادی نباشیم

بیا بریم زیر بارون و کف خیابون بخوابیم

بیا بریم قبرستون برقصیم

بیا تو تونل داد بزنیم

بیا تو جنگل مست کنیم

بیا رو زمین لیز موزه سر بخوریم

بیا نصف شب بریم پارک تاب سواری کنیم

بیا فرار کنیم.

بیا



سیزده

دل نوشته (5)

یک سال پیش حالم خوب نبود

یک ماه پیش هم همینطور

من امروز هم حالم خوب نیست

از شدت روزهایی که همش تکراریه خستم

بلد نیستم یه تصمیم اساسی بگیرم

نه توی کار موفقم نه توی زندگی

خلاص کنم خودم رو و این رو بگم که من واقعا کم آوردم



سیزده

دل نوشته (4)

هرچی از بچگی شنیده بودیم دروغ بود


بیگناه بالای دار رفت

چاقو دسته خودش رو برید

محبت ، خارها رو گل نکرد

بار کج به منزل رسید

ماه پشت ابر موند

پول هم خوشبختی آورد


سیزده

دفتر شعر (5)

تو فارغی و عشقت بازیچه می نماید

تا خرمنت نسوزد تشویش ما ندانی


می گفتمت که جانی ، دیگر دریغم آید

گر جوهری به از جان  ممکن بود تو آنی



سیزده