پلاک سیزدهم

جایی برای گفتن دلتنگی ها

پلاک سیزدهم

جایی برای گفتن دلتنگی ها

دل نوشته (3)

بعد از این همه بارون خون ، بالاخره پیداش میشه رنگین کمون؟

هه

بعد از این همه بارون خون

دیگه من ریدم توی اون رنگین کمون ....


سیزده

دفتر شعر (4)

باید نفس بکشم توی هوای خودم

باید که سر بذارم رو شونه های خودم

باید که گریه کنم ، واسه عزای خودم

شبونه گل ببرم خودم برای خودم


یه شب نشد که بیام بازم به دیدن تو

نشد نفس بکشم ، نفس کشیدن تو

روزای تار منه ، شبای روشن تو

چقدر غریبه شدی ، من منم منه تو



- سیزده


دفتر شعر (3)

برای آرزوهای محال خویش می گریم

اگر اشکی نماند در خیال خویش می گریم


شب دل کندت می پرسم آیا باز خواهی گشت؟

جوابت هرچه باشد بر سوال خویش می گیرم


نمی دانم چرا اما به قدری دوستت دارم

که از بیچارگی گاهی به حال خویش می گریم


اگر جنگیده بودم لااقل حسرت نمی خوردم

ولی من بر شکست بی جدال خویش می گریم


نمی گریم برای عمر از کف رفته ام اما

برای آرزوهای محال خویش می گریم




سیزده

دل نوشته (2)

باشه همه چیز درست میشه

ولی من الان به درست شدنش نیاز دارم

چون اینی که داره می گذره ، عمر و جوونی مون هست که دیگه بر نمی گرده ....


سیزده .............

دفتر شعر (2)

تو عاشق نبودی که درد دل عاشقا رو بفهمی

تو بارون نبودی که دلگیری این هوا رو بفهمی

تو گریه نکردی برای کسی تا بدونی چی میگم

دلت تنگ نبوده میخندی تا از حس دلتنگی میگم


تو تنها نموندی که حال دل بی قرار رو بفهمی

عزیزت نرفته که تشویش سوت قطار رو بفهمی

تو از دست ندادی بفهمی چیه ترس از دست دادن

جای من نبودی بدونی چیه فرق بین تو و من


تو هیچ وقت نرفتی لب جاده تا انتظار رو بفهمی

پریشون نبودی که نگذشتن لحظه ها رو بفهمی

تو اونی که رفته چی میدونی از غصه ی جای خالی

من اونم که مونده چی میفهمم از قصه بی خیالی



سیزده