پلاک سیزدهم

جایی برای گفتن دلتنگی ها

پلاک سیزدهم

جایی برای گفتن دلتنگی ها

دل نوشته (30)

به جای سرزنش من به او نگاه کنید

دلیل سر به هوا بودن زمین ماه است

دفتر شعر (15)

این چیست که چون دلهره افتاده به جانم

حال همه خوب است ، من اما نگرانم


در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر

مثل خوره افتاده به جانم که بمانم


چیزی که میان تو من نیست غریبی ست

صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم


انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت

اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم


از سایه سنگین تو من کمترم آیا؟

بگذار به دنبال تو خود را بکشانم


ای عشق ، مرا بیشتر از پیش بمیران

آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم

دفتر شعر (14)

دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت

آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت


خواستم نوح شوم ، موج غمت غرقم کرد

کشتی ام را شب طوفانی گرداب گرفت


در قنوتم ز خدا «عقل» طلب می کردم

«عشق» اما خبر از گوشه محراب گرفت


نتوانست فراموش کند مستی را

هر که از دست تو یک قطره می ناب گرفت


کی به انداختن سنگ پیاپی در آب

ماه را می شود از حافظه آب گرفت؟



دفتر شعر (13)

خاطرات رفته را چون خواب می بینم ولی

کاش در جایی بجز کابوس خود می زیستم


در مقامات تحیر جای استدلال نیست

عقل می خواهد که من هرگز نفهمم چیستم


آسیابی در مسیر رود عمرم ، صبر کن

روزی از تکرار این بیهودگی می ایستم ....


دفتر شعر( سیزده )

دل نوشته (29)

روزهایی که باهمیم

از سرنوشتم راضی ام


پلاک سیزده