پلاک سیزدهم

جایی برای گفتن دلتنگی ها

پلاک سیزدهم

جایی برای گفتن دلتنگی ها

دل نوشته (5)

یک سال پیش حالم خوب نبود

یک ماه پیش هم همینطور

من امروز هم حالم خوب نیست

از شدت روزهایی که همش تکراریه خستم

بلد نیستم یه تصمیم اساسی بگیرم

نه توی کار موفقم نه توی زندگی

خلاص کنم خودم رو و این رو بگم که من واقعا کم آوردم



سیزده

دل نوشته (4)

هرچی از بچگی شنیده بودیم دروغ بود


بیگناه بالای دار رفت

چاقو دسته خودش رو برید

محبت ، خارها رو گل نکرد

بار کج به منزل رسید

ماه پشت ابر موند

پول هم خوشبختی آورد


سیزده

دفتر شعر (5)

تو فارغی و عشقت بازیچه می نماید

تا خرمنت نسوزد تشویش ما ندانی


می گفتمت که جانی ، دیگر دریغم آید

گر جوهری به از جان  ممکن بود تو آنی



سیزده

دل نوشته (3)

بعد از این همه بارون خون ، بالاخره پیداش میشه رنگین کمون؟

هه

بعد از این همه بارون خون

دیگه من ریدم توی اون رنگین کمون ....


سیزده

دفتر شعر (4)

باید نفس بکشم توی هوای خودم

باید که سر بذارم رو شونه های خودم

باید که گریه کنم ، واسه عزای خودم

شبونه گل ببرم خودم برای خودم


یه شب نشد که بیام بازم به دیدن تو

نشد نفس بکشم ، نفس کشیدن تو

روزای تار منه ، شبای روشن تو

چقدر غریبه شدی ، من منم منه تو



- سیزده