-
دل نوشته (20)
پنجشنبه 19 مرداد 1402 13:46
این را بدان هیچ وقت هیچکس به اندازه من دوستت نخواهد داشت این تو ، این تمام آدم ها
-
دفتر شعر (7)
پنجشنبه 19 مرداد 1402 13:43
تو رو به خدا بعد من مواظب خودت باش گریه نکن آروم بگیر به فکر زندگیت باش غصم میشه اگه بفهمم داری غصه میخوری شکایت از کسی نکن با اینکه خیلی دلخوری دلت نگیره مهربون ، عاشقتم اینو بدون دلم گرفته می دونی ، از هم جدا کردن مون دل نگرونتم همش ، اگه خطا کردم ببخش بازم منو به خاطر تموم خوبیات ببخش اصلا فراموشم کن و فکر کن منو...
-
دل نوشته (19)
پنجشنبه 19 مرداد 1402 13:38
به قول علیرضا طلیسچی که تو آهنگش میگه : کاش بهش می گفتم قلبم به عشقش میتپه فوقش می گفت نه :) سیزده
-
دل نوشته (18)
پنجشنبه 19 مرداد 1402 13:35
ما کلیه مون رو هم بدیم به کسی میره از اونی که زخمش رو بخیه زد تشکر می کنه می گیری چی میگم؟ دسته بی نمکه سیزده
-
دل نوشته (17)
پنجشنبه 19 مرداد 1402 13:32
گفتم همه چیز رو درست می کنم ، زورم نرسید ..... سیزده
-
دل نوشته (16)
پنجشنبه 19 مرداد 1402 13:05
من همونم که اگه یه روز بره ، کسی متوجه رفتنش نمیشه میرم و گم میشم و هیچ ردی از من نمی مونه با اینکه دلم برای خیلی ها تنگ میشه رفتن من دلیلش وضعیت روحیمه ، نه وضعیت کشور ..... سیزده
-
دل نوشته (15)
پنجشنبه 19 مرداد 1402 13:03
بعد از 120 سال لطفا مرا جایی حوالی ته کلاس درس دبیرستانم دفع کنید جای آدم های با صفا همان ها که شاید کمتر دکتر یا مهندس بشوند اما گل های مهمی می زنند مغازه شکلات فروشی باز می کنند جگرکی ، دوچرخه سازی ، بهترین مدافع روی تور جهان یا قوی ترین مرد دنیا می شوند یا پیک های موتوری خوش قول و باحال که 5 دقیقه ای آدم را از شر...
-
دل نوشته (14)
پنجشنبه 19 مرداد 1402 12:56
نوشته بود : » پول در بیار واسه پشتت دیوار بخر ، چون هیچکس واست تکیه گاه نمیشه « خیلی درسته این جمله خیلی سیزده
-
دل نوشته (13)
پنجشنبه 19 مرداد 1402 12:54
توی باشگاه به کسی ماشالا میگن که وزنه سنگین تر میزنه ، نه صحیح تر توی اجتماع کسی مورد احترامه که پول بیشتر در میاره ، نه حلال تر توی محافل کسی مورد توجه هست که مدارک بالاتر داره ، نه سواد بیشتر توی ادارات کسی ترفیع می گیره که پاچه خوار تره ، نه متشخص تر پس نه به تعریف این اجتماع دل ببند نه از انتقادشون ناراحت شو سیزده
-
دل نوشته (12)
سهشنبه 17 مرداد 1402 13:35
از آدمیزاد بعید نیست که بگوید «خداحافظ» اما بند بند وجودش «می خواهم بمانم» باشد.... سیزده
-
دل نوشته (11)
سهشنبه 17 مرداد 1402 13:01
ولی من دلم میخواد یه بار بخوام و بشه همون موقعی که ذوقش رو دارم بشه همون موقعی که منتظرشم بشه نه دیگه وقتی که بی خیالش شدم نه دیگه وقتی که حوصله اش رو ندارم .... سیزده
-
دل نوشته (10)
سهشنبه 17 مرداد 1402 12:51
دل کندن اگر آسان بود فرهاد به جای کوه ، دل می کند. سیزده
-
دفتر شعر (6)
سهشنبه 17 مرداد 1402 12:49
دلبر که جان فرسود از او ، کام دلم نگشود از او نومید نتوان بود از از ، باشد که دلداری کند گفتم گره نگشوده ام ، زان طره تا من بوده ام گفتا منش فرموده ام ، تا با تو طراری کند پشمینه پوش تند خو ، از عشق نشنیده است بو از مستیش رمزی بگو ، تا ترک هشیاری کند چون من گدایی بی نشان ، مشکل بود یاری چنان سلطان کجا عیش نهان ، با...
-
دل نوشته (9)
سهشنبه 17 مرداد 1402 12:45
سخت است بگیری خبر از حال کسی که از اینکه تو باشی و نباشی نگران نیست .... سیزده
-
دل نوشته (8)
سهشنبه 17 مرداد 1402 12:44
بهترین لحظه عمرت کی بود؟؟ از کجا معلوم که بهترین لحظه عمرت همونی نباشه که قبلا اتفاق افتاده و بعد از این زندگی فقط درد و رنج باشه؟ سیزده
-
دل نوشته (7)
سهشنبه 17 مرداد 1402 12:42
زندگی مان شبیه صفحه گرامافونی است که موسیقی اش تمام شده و حالا خالی و بیهوده به دور خود می چرخد.... سیزده
-
دل نوشته (6)
سهشنبه 17 مرداد 1402 12:33
بیا دیوونه بازی در بیاریم بیا عادی نباشیم بیا بریم زیر بارون و کف خیابون بخوابیم بیا بریم قبرستون برقصیم بیا تو تونل داد بزنیم بیا تو جنگل مست کنیم بیا رو زمین لیز موزه سر بخوریم بیا نصف شب بریم پارک تاب سواری کنیم بیا فرار کنیم. بیا سیزده
-
دل نوشته (5)
سهشنبه 17 مرداد 1402 12:29
یک سال پیش حالم خوب نبود یک ماه پیش هم همینطور من امروز هم حالم خوب نیست از شدت روزهایی که همش تکراریه خستم بلد نیستم یه تصمیم اساسی بگیرم نه توی کار موفقم نه توی زندگی خلاص کنم خودم رو و این رو بگم که من واقعا کم آوردم سیزده
-
دل نوشته (4)
سهشنبه 17 مرداد 1402 12:26
هرچی از بچگی شنیده بودیم دروغ بود بیگناه بالای دار رفت چاقو دسته خودش رو برید محبت ، خارها رو گل نکرد بار کج به منزل رسید ماه پشت ابر موند پول هم خوشبختی آورد سیزده
-
دفتر شعر (5)
سهشنبه 17 مرداد 1402 12:24
تو فارغی و عشقت بازیچه می نماید تا خرمنت نسوزد تشویش ما ندانی می گفتمت که جانی ، دیگر دریغم آید گر جوهری به از جان ممکن بود تو آنی سیزده
-
دل نوشته (3)
سهشنبه 17 مرداد 1402 12:18
بعد از این همه بارون خون ، بالاخره پیداش میشه رنگین کمون؟ هه بعد از این همه بارون خون دیگه من ریدم توی اون رنگین کمون .... سیزده
-
دفتر شعر (4)
یکشنبه 15 مرداد 1402 16:36
باید نفس بکشم توی هوای خودم باید که سر بذارم رو شونه های خودم باید که گریه کنم ، واسه عزای خودم شبونه گل ببرم خودم برای خودم یه شب نشد که بیام بازم به دیدن تو نشد نفس بکشم ، نفس کشیدن تو روزای تار منه ، شبای روشن تو چقدر غریبه شدی ، من منم منه تو - سیزده
-
دفتر شعر (3)
یکشنبه 15 مرداد 1402 16:30
برای آرزوهای محال خویش می گریم اگر اشکی نماند در خیال خویش می گریم شب دل کندت می پرسم آیا باز خواهی گشت؟ جوابت هرچه باشد بر سوال خویش می گیرم نمی دانم چرا اما به قدری دوستت دارم که از بیچارگی گاهی به حال خویش می گریم اگر جنگیده بودم لااقل حسرت نمی خوردم ولی من بر شکست بی جدال خویش می گریم نمی گریم برای عمر از کف رفته...
-
دل نوشته (2)
یکشنبه 15 مرداد 1402 16:26
باشه همه چیز درست میشه ولی من الان به درست شدنش نیاز دارم چون اینی که داره می گذره ، عمر و جوونی مون هست که دیگه بر نمی گرده .... سیزده .............
-
دفتر شعر (2)
یکشنبه 15 مرداد 1402 16:23
تو عاشق نبودی که درد دل عاشقا رو بفهمی تو بارون نبودی که دلگیری این هوا رو بفهمی تو گریه نکردی برای کسی تا بدونی چی میگم دلت تنگ نبوده میخندی تا از حس دلتنگی میگم تو تنها نموندی که حال دل بی قرار رو بفهمی عزیزت نرفته که تشویش سوت قطار رو بفهمی تو از دست ندادی بفهمی چیه ترس از دست دادن جای من نبودی بدونی چیه فرق بین تو...
-
دل نوشته (1)
یکشنبه 15 مرداد 1402 16:15
من انتخاب اول هیچکس نیستم ، من آدم مورد علاقه هیچکس نیستم مردم شاید بهم بگن که براشون خیلی ارزش دارم ، اما همیشه یک نفر هست که به من ارجحیت داره سیزده
-
دفتر شعر (1)
یکشنبه 15 مرداد 1402 13:37
گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید راستش زور من خسته به طوفان نرسید گرچه گفتند بهاران برسد مال منی قصه آخر شد و پایان زمستان نرسید من گذشتم که به تقدیر خودم تکیه کنم جگرم سوخت ولی عشق به عصیان نرسید کل این دهکده فهمید که عاشق شده ام خبر اما به تو ای دختر چوپان نرسید در دل مزرعه بعضم سله بسته است قبول گندمم حوصله کن...